عشق مامان و بابا

خریدن ماشین برای ماماشی

1391/7/1 23:50
نویسنده : المیرا
767 بازدید
اشتراک گذاری

1 مهر که از مطب شاد و خوشحال بیرون اومدیم، باباشی به من گفت خودت میتونی بری خونه منم برم ماشین بخرم؟ (البته بیشتر از یک هفته بود که باباشی دنبال ماشین مناسب می گشت تا تو که عزیز دلم اومدی پیشمون و من اذیت نشم.) منم گفتم آره من میرم خونه تو هم برو بلکه ایشالا یکی مناسبشو پیدا می کنی و می خری.

ساعت 7:45 دقیقه شب بود که باباشی در رو زد و منم درو باز کردم و دیدم باباشی یه سویچ دستشه و فهمیدم که بله ماشینو خریده ، یه ماشین خوشگل ، پرشیای نقره ای،برای مامانت خرید و کلی مامان و مطمئنم تورو خوشحال کرد. لبخند محمد جووونم خیلی خیلی دوستت دارم. قلب بغل بهترین همسر دنیایی قلب و میدونم که بهترین و مهربون ترین بابای دنیا خواهی بود.قلب بغل هورا

هووووووووووووووووورا و کلی خوشحالی کردم و باباشی هم باید ساعت 8 سر کلاس ایکیدو حاضر میشد (خودش داره تدریس می کنه آببرین به باباشی).منو رسوند خونه مامانم اینا و ماشین رو هم داد به من و رفت سر کلاسش و شب موقع برگشتن به خونه کلی رفتیم گشتیم و بعد ازاینکه همه داروخونه های شهر رو نگاه کردیم تونستیم تو بیمارستان شمس 5 تا دونه از شیاف ها رو پیدا کنیم. نمیدونستم بعد 5 شب چیکار باید می کردم. دیگه بعد از کلی گشت و گذار رفتیم ، شاهگلی بلال هم خوردیم که خیلی خیلی چسبید و ماماشی دوتا دونه خورد J خیلی خوشمزه بود هههههههه

دیگه برگشتیم و زود خوابیدیم که صبح باید 6 بیدار میشدیم......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)