اولین دیدار با عزیز دلم و شنیدن صدای قلب ناز نازیش .......

روز موعود فرا رسید امروز 8 ام مهر ماه 1391 قراره برم دکتر و برام سونو گرافی بنویسه و برم صدای قلب فرزندم، عشقم رو بشنوم.

صبح رفتیم دکتر و سونو رو نوشت و بلافاصله رفتم از کسری برای ساعت 3 بعد از ظهر وقت گرفتم . وای خدا جووون باورم نمیشد که بلاخره این روز رو من هم دارم میبینم.

خدایا آرزو دارم همه کسایی که منتظر هستن که نی نی هاشونو بغل کنن این روزهای شیرین رو خیلی زود ایشالا تجربه کنن .

وای که چقدر استرس داشتم و تمام تنم یخ بود، دلم فقط می خواست صدای قلبتو بشنوم و بدونم که سالم و سلامت تو دل خودم جا کردی.حدود ساعت 3:30 رفتیم تو و بابا جونت تا دکتر بیاد از من فیلم گرفت و من هم گوشی رو آماده کردم تا صدای قلبتو ضبط کنم، آخه دوست دارم زود زود این صدای بهشتی رو گوش بدم و وجودتو احساس کنم. وای نمیدونی عزیزم  وقتی یهویی صدای قلبتو شنیدم یه حالی داشتم که نمیتونم توصیف کنم. فقط زیر زبونم خدارو شکر می کردم و ازش ممنون بودم که تورو به ما داده و سالمی و صدای قلبتو میشنوم.من و باباشی جونت کلی ذوق کردیم و باباشی همچنان داشت از تو فیلم بر میداشت. قربونت برم وقتی از تخت میومدم پایین احساس کردم یخ هام آب شده و کلی خوشحال بودم جوری که می خواستم پر در بیارم و پرواز کنم. زودی به خاله هات هم خبر دادم که تو در راهی و داری میایی پیش ما تا با دختر خاله هات هم بازی بشی.

امروز 6 هفته و 4 روز هست که تو دل ماماشی جا خوش کردی.

امیدوارم همچنان به مامان بچسبی و خوب بزرگ بشی و اردیبهشت ماه بیایی بغلمون.

فیلمتو و عکس هاتو نگاه می کنم و غش میکنم برات عزیزم.

واییی خدایا باز هم نمیدونم چطوری از تو که همچین معجزه های رو به تمام ما نشون میدی و ما همچنان در جهالت به سر میبریم تشکر کنم.

خدایا ازت می خوام به من و همه آگاهی بدی تا از این نادانی بیرون بیاییم و در راه مستقیم قدم برداریم و روز به روز تو رو بیشتر بشناسیم و هر روز با تمام وجودمون شکر گذارت باشیم.