اقدام برای به دست آوردن معجزه خداوندی
عشقم، من و باباییت اردیبهشت ماه امسال تصمیم جدی گرفتیم که تو بیایی پیشمون و زندگیمونو از اینکه هست شیرینتر و شاد تر و لذت بخش تر کنی و با عشق خودت زندگیمونو بیارایی.
عزیزم اردیبهشت ماه رفتیم دکتر و خدا رو شکر آزمایش ها هیچ مشکلی نداشت ولی خوب چون ما جلوگیری داشتیم و من هم قرص خورده بودم دیگه تنبل شده بودم و کیست های ریز داشتم که باید رفع میشدند و باید یه قرص های دیگه می خوردم تا تو بیایی بغلم و من و بابایی قبول کردیم و من شروع کردم به قرص خوردن تا تقویت بشم.
اوایل مرداد ماه رفتم سونو و دیدم که بله تمامی کیست ها رفع شده و یه فولیکول بزرگ و توپولی دارم .
من و بابا کلی خوشحال شدیم که تو دیگه این ماه میایی پیشمون. رمضان هم بود و من و بابایی روزه میگرفتیم و کمی سخت شده بود آخه روز ها طولانی بود
از طرفی هم زلزله رخ داد و چند شبی خونه مامان جووون من به همراه همه عمه هام و بچه هاشون و مامان و بابام میموندیم هی زود زود زلزله میشد.این شد که شما این ماه خودتو قایم کردیو نیومدی پیشمون.ولی ما ناامید نشدیم و ماه دیگه هم بود .
من همه چیز رو سپرده بودم به خدا و از خدا می خواستم هر موقع لیاقت تورو داشته باشیم بهمون بده . دوست دارم بهترین مامان دنیا باشم برات و امیدوارم بهترین هارو بیتونیم برات فراهم کنیم عزیزم.دوست دارم تو خونه ای زندگی کنی که از در و دیوارش عشق و محبت و احترام میباره.همیشه هم به محمد جوووونم میگم که دوست دارم کوچولومونو با عشق تمام بزرگش کنیم، دوست دارم کوچولومون بدونه که بابا و مامانش عاشق هم هستن وقتی این ها رو ببینی مطمئنم زندگی یه طعم بهشتی برات خواهد داشت عزیزم.چون من خودم وقتی میدیدم مامان و بابام چقدر همدیگرو دوست دارن تو اون خونه احساس خوشبختیه بیشتری می کردم و احساس میکردم هیچ کم و کسری ندارم.
خلاصه بعد 23 مرداد ما باز هم برای اومدن تو تلاش کردیم ولی نه مثل ماه قبل(بیشتر از روی عشق)یعنی هر موقع بیشتر دلمون برات تنگ میشد می خواستیم که زود زود بیایی پیشمون ولی خوب اصلا فکرشو نمیکردم که این ماه منو سورپرایز کنی....... ادامشو تو پست بعدی برات مینوسم عزیکم.
عاشقتم